او؛ یک زن
چیستا یثربی
شابک:
۹۷۸-۶۰۰-۸۲۱۱-۳۹-۶
۲۵۶ صفحه، قطع رقعی، جلد شومیز
بهار ۱۳۹۸، چاپ دهم، نشر کتاب کوله پشتی
نسخه جدید این کتاب در حال چاپ است.
هجده سالم که بود، عاشق رئیسم شدم... خیلی ساده اعتراف میکنم ... چون خیلی زیاد عاشقش شدم... روز مصاحبه چند نفر رو گلچین کرد که خودش ازشون مصاحبه بگیره... همهشون زیبا به نظر میرسیدن. کلی به خودشون رسیده بودن. من ساده بودم، با همون مانتوی کتون و شلوار جین همیشگیم. نمیدونم چرا منم بین اونا انتخاب کرد! نوبت من که رسید کمی استرس داشتم. بچه نبودم، مصاحبههای شغلی زیادی داده بودم و چون پارتی نداشتم رد شده بودم... سرش روی کاغذ بود. موهایش خرمایی. بدون اینکه سرش را بلند کند، گفت مجرد یا متاهل؟ گزینهی سومی نبود؟ نفس عمیق کشیدم و با قاطعیت گفتم مطلقه! سرش را روی کاغذ بلند کرد، گفت خیلی جوانید! تازه متوجه شدم چشمانش بین سبز و خاکستریست و چقدر آشناست! جوان بود. شاید هفت هشت سالی بزرگ تر از من! گفتم: جوان؟ ممکنه! در فرم نوشت: