وقتی داستان را شروع کردم، نقشهام این بود که خودم قهرمان آن باشم. بنا بود این کتاب داستان زندگی نویسنده بسیار فقیری باشد که مادر، خواهران و برادرانش دشمنان هنر او هستند و نشان بدهد که چگونه در پایان، علیرغم دشمنی آنها ، به موفقیت میرسد. اما چقدر تعجب کردم وقتی دیدم مادرم به قهرمان کتاب تبدیل شده بود و خواهرم از من صادقتر، قابلاعتمادتر و شجاعتر بود...